جدول جو
جدول جو

معنی شغل

شغل
(تَ وَطْ طُ)
در کار داشتن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشغول کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) ، به کار واداشته شدن، شغل به (مجهولاً). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشغول شدن. (المصادر زوزنی). مشغول کردن و به سرگرمی واداشتن، شغل عنه. (از اقرب الموارد).
- امثال:
شغلتنا را شدرستنا کردن، در قرآن کریم آیه ای هست ’شغلتنا اموالنا و أهلونا...’ (11/48) ، یک تن عامی چون به این کلمه رسید ’شغلتنا’ را تراشیده و بجای آن ’شدرستنا’ نوشت تا ’غلط’ در قرآن نباشد، و این را در موردی گویند که کسی صحیحی را به قصد تصحیح غلط کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا