صاحب آوازه. (آنندراج). خروشان. نالان. فریادکنان. (یادداشت مؤلف). غرش کنان. با شور و غوغا: تا روی به جنبش ننهد ابر شغب ناک صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک. منوچهری. برآورد از جگر آهی شغب ناک چو مصروعی ز پای افتاد بر خاک. نظامی. به خدمت بر زمین غلطید چون خاک خروشی برکشید از دل شغب ناک. نظامی. زد نعره ای آنچنان شغب ناک کافتاد هزاهزی در افلاک. نظامی. زآن جملۀ آهوان چالاک بود آهوکی عجب شغب ناک. نظامی. دریغا آنچنان سرو شغب ناک ز باد مرگ چون افتاد بر خاک. نظامی. بحر شغب ناک چو گشت آشکار بر صفت قطره نهان گم شدم. عطار