جدول جو
جدول جو

معنی شرشره

شرشره
(تَ تی)
خوردن چاروا گیاه را. (منتهی الارب). خوردن ماشیه نبات را. (از اقرب الموارد) ، کفانیدن و پاره کردن چیزی را. (منتهی الارب). شکافتن و پاره کردن چیزی. (از اقرب الموارد) ، شرشراشی ٔ، گزید آن را پشه، شکستن چیزی را. (از منتهی الارب). گزیدن و تکان دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). در تاج العروس (گزیدن و تکان دادن شیئی را) و در شرح قاموس گرد کردن پس بیفشاندن چیزی را آمده است، تیز کردن کارد را بر سنگ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کمیز کردن در جامۀ خود. (از منتهی الارب) ، گزیدن مار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نهادن کشک بر زنبیل برگ خرما در آفتاب تا خشک شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا