جدول جو
جدول جو

معنی شرس

شرس
(تَ تی)
ناقه را به مهار کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کشیدن ناقه را به مهار، زیر بار نرفتن شتر. (ناظم الاطباء) ، به دست مالیدن پوست را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دست مالیدن بر پوست و خیساندن آن در آب. (ناظم الاطباء) ، بدرد آوردن کسی را به سخن درشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). محزون کردن کسی را بسخن درشت. (ناظم الاطباء) ، نیک و بسیار خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا