جدول جو
جدول جو

معنی شبح

شبح
(شَ بَ)
شبج. دروازۀ بلندبناء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دروازه ای که بنای آن عالی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شبج شود، مرد پهن بازو. (منتهی الارب) ، کالبد. (منتهی الارب). شخص. (اقرب الموارد). کالبد و شخص. (ناظم الاطباء). ج، اشباح و شبوح: و منه یقال هم اشباح بلاارواح، سیاهی که از دور بنظر میرسد.
- شبح باطل، یعنی هباء و یقال: هو ارق من شبح باطل.
گفته اند: که اسمها دو قسمند قسمی اسماء اشباحند، یعنی آنها که به نظر آیند و احساس شوند و قسمی دیگر اسماء اعمالند که آنها هستند که با چشم دیده نشوند و با حس درک نگردند، چون: اسماء اعیان و اسماء معانی. (از اقرب الموارد).
- شبح المال، عبارت است از شتر و گوسپند و دیگر مواشی. (از منتهی الارب). آنچه از شتر و گوسپند و دیگر مواشی با چشم دیده و شناخته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا