شاه غریب، میرزا) از نبائر سلطان حسین میرزا و شاعر بود. و به جودت ذهن وحدت طبع به تلاش مضامین غریب طریقۀ ندرت می پیمود: نی غبارست که از دامن صحرا برخاست که زمین هم به تماشای تو از جا برخاست. # بازم بلای دل غم آن ماه پاره شد ای وای بر مریض که مرضش دوباره شد. (صبح گلشن ص 299). آذر در آتشکده ذیل ’آهی’ گوید: آهی (متوفی به سال 922 هجری قمری). از امرای جغتائی است و در خدمت شاه غریب میرزا ولد سلطان حسین میرزا بایقرا شرف منادمت داشتند. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 11). نیز در ذیل ضیائی آرد: این اشعار از قصیده ای است که در مدح شاه غریب میرزا در لغز شطرنج گفته: ای دل کدام عرصه درین کشور آمده کز خیل روم و زنگ در آن لشکر آمده خیل غریب و قوم عجیبی که در مصاف بی تیر و تیغ بر سر یکدیگر آمده هریک دو اسبه رانده به جمع پیادگان کایشان سپاه را بوغا رهبر آمده با شاه خویشتن همه یکرنگ و یک جهت خصم افکن سپه شکن و صفدر آمده در معرکه ای که پشتی هم کرده جنگها وآن جنگ اکثر از پی سیم و زر آمده گه پردلان پیل تفان را شکسته شاخ لیکن ز یک پیاده گهی مضطر آمده سلطان عصر شاه غریب آنکه در بساط هر گوشه صد چو شاه رخش چاکر آمده. (ایضاً آتشکده ص 27). رجوع به مجالس النفائس ص 128 و 101 و 154 و تاریخ حبیب السیر چ 1 تهران جزو3 از مجلد 3 ص 349 و قاموس الاعلام ترکی شود