جدول جو
جدول جو

معنی شان

شان
مرکب است از: ’ش’ به اضافۀ ’ان’ پسوند جمع’ نظیر: مان، تان، (از حاشیۀ برهان چ معین)، از الفاظ ضمیر متصل شخصی سوم شخص جمع در حالت مفعولی و اضافه است، مخفف ایشان هم هست که ضمیر جمع غایب باشد، (برهان قاطع)، مخفف ایشان که جمع غایب است، (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا)، ضمیر جمع غایب است بمعنی آنهاو ایشان و واحدش ’ش’ مثل: گفتمش، گاهی به اول لفظ شان ’ای’ و ’او’ ملحق کنند ’ایشان’ و ’اوشان’ میشود اما معنی همان ضمیر غایب جمع است، (فرهنگ نظام)، مخفف ایشان که جمع غایب است، (سراج اللغات) :
اخترانند آسمانشان جایگاه
هفت تابنده دوان در دو و داه،
رودکی،
روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
جامه شان غفه سموریشان کلاه،
رودکی،
کشاورز و آهنگر و پای باف
چو بیکار باشند سرشان بکاف،
بوشکور (از لغت فرس اسدی)،
کنون کنده و سوخته خانه هاشان
همه باز برده بتابوت و زنبر،
دقیقی،
حوضی ز خون ایشان پر شد میان رز
از بسکه شان ز تن به لگدکوب خون دوید،
بشار مرغزی،
ببخشید اگر چندشان بد گناه
که با گوهر و دادگر بود شاه،
فردوسی،
اگرچه فراوان کشیدیم رنج
نه شان پیل ماندیم از آن پس نه گنج،
فردوسی،
برفتند شایسته مردان کار
ببستندشان بر میانها ازار،
فردوسی،
سپردار بسیار در پیش بود
که دلشان ز رستم بداندیش بود،
فردوسی،
فروکوفتند آن بتان را بگرز
نه شان رنگ ماند و نه فر و نه برز،
عنصری،
بلگد کرد دو صد پاره میانهاشان
رگهاشان ببرید و ستخوانهاشان
بدرید از هم تا ناف دهانشان
ز قفا بیرون آورد زبانهاشان
رحم ناورد به پیران و جوانهاشان
تا برون کرد ز تن شیرۀ جانهاشان،
منوچهری،
دیگر چاکران خود را بهانه جستی تا چیزی شان بخشدی، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125)،
ور گاو و خر شدند پلنگان روزگار
همواره شان بدین و بدنیا همیدرند،
ناصرخسرو،
پند مده شان که پند ضایع گردد
خار نپوشد کسی بزیر خزو لاد،
ناصرخسرو،
بیرون کن شان ز خاندان پیمبر
نیست سزاوار جغد خانه آباد،
ناصرخسرو،
کعبه استقبالشان فرموده هم در بادیه
پس همه ره با همه لبیک گویان آمده،
خاقانی،
در جهان سه نظامییم ای شاه
که جهانی زما به افغانند
من شرابم که شان چو دریابم
هر دو از کار خود فرومانند،
نظامی عروضی،
گر نمی آید بلی زایشان ولی
آمدنشان از عدم باشد ولی،
مولوی،
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان،
مولوی،
غایبی مندیش از نقصانشان
کو کشد کین از برای جانشان،
مولوی
لغت نامه دهخدا