جدول جو
جدول جو

معنی شامل

شامل(مِ)
فراگیرنده. أمر شامل، کار عام و کاری که بهمه رسد و فراگیرد چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عمومیت دارنده چنانکه حیوان بگوییم شامل انسان هم هست. (فرهنگ نظام). و در فارسی با گشتن و شدن بکار رود: آورده اند که پیری در ماری اثرکرد و ضعف شامل بدو راه یافت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 230). اثر آن در فساد عام و ضرر آن در عالم شایع نباشد، چه هر کجا مضرت شامل دیده شد... موجب دلیری دیگر مفسدان گشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 131). چنو ملکه ای را باقی گذارم که خیرات او شامل است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 376). خیرات او جملگی مردمان را شامل. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 390). لیکن منافع این دو خصلت کافۀ مردمان را شامل گردد. (کلیله و دمنه) ، کامل عیار. (تتبعات مینوی کلیله بهرامشاهی ص 376) : حکما گویند، تابیمار را صحتی شامل پدید نیابد از خوردنی مزه نیابد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 235) ، مشتمل و مربوط و متصل بچیزی. (ناظم الاطباء از اشتینگاس) ، متحد و متفق و کس یا چیزی که منبسط شده و دریافت کرده و احاطه نماید مر شی ٔ دیگر را و یا در برگیرد آن را و یا ارتباط با وی حاصل کند. (ناظم الاطباء) ، داخل در عام. مثال: انسان هم در حیوان شامل است. این معنی مخصوص فارسی و در واقع غلط مشهور است. باید مشمول گفته شود. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا