خوشحال شدن. شاد شدن. ابتهاج: بنظم آرم این نامه را گفت من ازو شادمان شد دل انجمن. فردوسی. شود شادمان دل ز دیدارشان ببینم روانهای بیدارشان. فردوسی. دلم شادمان شد به تیمار اوی بر آنم که هرگز نبینمش روی. فردوسی. هر کس نگه کند به بد و نیک خویشتن آنجا یکی غمین و یکی شادمان شود. سعدی