سیاه کردن. به رنگ تیره درآوردن، نوشتن. با نوشتن کاغذ را سیاه کردن. سیاه ساختن چیزی: برادران منا زین سپس سیه مکنید به مدح خواجۀ ختلان به جشنها خامه. منجیک. پیرزنی موی سیه کرده بود گفتمش ای مامک دیرینه روز. سعدی. ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد. سعدی. ، بدبخت و شوم ساختن. به بدبختی دچار کردن: سیه کرد و گران روز غریبان سیاهی روی و آواز گرانت. ناصرخسرو. رجوع به سیاه کردن شود