سه یکه. سه یکی. ثلث. یک بهره از سه بهرۀ چیزی. (ناظم الاطباء). ثلث. یک سوم: سه یک بود تا چاریک بهر شاه قباد آمد و ده یک آورد راه. فردوسی. سه یک زآن نخستین بدرویش داد پرستندگان را درم بیش داد دو دیگر سه یک پیش آتشکده همان مهر و نوروز و جشن سده. فردوسی. پیش از وی چنان بود که از جایی سه یک موجود خراج بود و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93). مقامر را سه شش میباید ولیکن سه یک می آید. (گلستان چ یوسفی ص 189). ، شراب ثلثان شده: با چار لب دو شاهد از می سه یک بخور و روان برافروز. خاقانی. رجوع به سه یکی و سیکی شود، نوبۀ سه یک. و آنرا حمی الغب و حمی المثلثه نیز نامند. (یادداشت بخط مؤلف)