جدول جو
جدول جو

معنی سوزن کرد

سوزن کرد
(اَ دَ / دِ)
چیزی که از سوزن کرده باشند. قلاب دوزی. (یادداشت بخط مؤلف) : و از وی (از خوزستان) شکر و جامه های گوناگون و پرده ها و سوزن کردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد. (حدود العالم). قرقوب شهری است خرد (خوزستان) وآبادان و از وی جامه های سوزن کرد خیزد. (حدود العالم)، مجازاً، منقش. رنگارنگ:
دشت چون دیبای سوزن کرد و آهو جوق جوق
ایستاده آمده بیرون بصحراها ز تنگ.
منجیک.
شد به یک بار نقش سوزن کرد
هر کجا بود صنعت یکسان.
مسعودسعد.
هرچه کردش بهار سوزن کرد
تیرماهش همی کند یکسان.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا