مرکّب از: سود + مند، پسوند اتصاف، پهلوی، ’سوتمند’. آنکه یا آنچه سود دهد. نافع. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مفید. نافع. بکار. برومند. مثمر. باردار. باحاصل. شافی. بافایده. (ناظم الاطباء)، فایده دهنده. (آنندراج) : روزجستن تازیان همچون نوند روز دن چون شصت ساله سودمند. رودکی. چه دانی تو اندر جهان سودمند که ازکردنش مرد گردد بلند. فردوسی. نبشتند پس نامۀ سودمند به نزدیک پیروز شاه بلند. فردوسی. سودمندند همه خلق جهان راچو شکر جان من باد فداشان که بطبع شکرند. ناصرخسرو. پرهیز نه دفع یک گزند است در راحت و رنج سودمند است. نظامی. وگر در عشقی از عشقت خبر نیست ترا این عشق عشق سودمندست. عطار. بگوی آنچه دانی سخن سودمند وگر هیچکس را نیاید پسند. سعدی. دعای منت کی بود سودمند اسیران محتاج در چاه و بند. سعدی