جدول جو
جدول جو

معنی سودا داشتن

سودا داشتن
(یَ / یِ کَ / کِ دَ)
اندیشه و خیال کسی یاچیزی را داشتن. خواستار و خواهان بودن:
هرکه سودای تو دارد چه غم از سود و زیانش
نگران تو چه اندیشه ز بیم دگرانش.
سعدی.
جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت
تو من خام طمع بین که چه سودا دارم.
سعدی.
طالب وصل تو چون مفلس و اندیشۀ گنج
حاصل آن است که سودای محالی دارد.
سعدی.
، ارتباط و سروکار و معامله داشتن:
نه کنون ربط به آن زلف چلیپا دارم
من به این سلسله عمری است که سودا دارم.
مخلص کاشی (از آنندراج).
، راست آمدن سودا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا