لقب وی مولانا عارفی است. شخصی در غایت فضل و کمال فصاحت و بلاغت بود و شعر روان او صافی و روانتر از آب زلال، و بسیار خوش محاوره و مجادله و مردم او را سلمان ثانی میگفته اند. زیرا که چون بدرد چشم گرفتار بوده، و جواب قصیده ای که سلمان در زمان درد چشم گفته، گفته است و مطلع آن این است: دردا که درد کرد سواد نظر خراب و ایام کرد چشمۀ چشم مرا سراب. و این بیت مولانا عارفی نیکو واقع شده: بر پلک سرخ دیدۀ من داروی سفید باشد بعینه نمک سوده بر کباب. و مناظرۀ گوی و چوگان عارفی بغایت خوب و زیباست و در میان مردم مشهور و معروف است. این بیت او بی نظیر است: هرگاه که در عرق شدی غرق باران بودی و در میان برق چون گوی سپهر کرد پستی میدان میدان چو گوی جستی. و قبر وی در هری است. (از مجالس النفایس ص 194)