معنی سلاق سلاق (سَلْ لا) صیغۀ مبالغه از ماده سلق. (از اقرب الموارد). سخن گوی. (دهار). خطیب سلاق، خطیب بلیغ و بلندآواز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بلیغ. (اقرب الموارد). مرد قوی سخن. (مهذب الاسماء) لغت نامه دهخدا