جدول جو
جدول جو

معنی سگالش کردن

سگالش کردن
(بَ / بِ کَ / کِ دَ)
رأی زدن. مشورت کردن: او مردی با عقل است و با من دوست، بامداد بروم و با او سگالش کنم تا چه صواب بیند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). او را وزیری بود دانا از آن پدرش بر وی سگالش کرد که خود را دیوانه سازد و باهم میعادها نهادند. (مجمل التواریخ والقصص).
با سنایی همه عتاب مکن
با خراباتیان سگال مکن.
سنایی (از رشیدی).
، اندیشیدن:
مخالفی که سگالش کند به کینۀ او
جهان فسوس کند روز و شب بر او مسکین.
فرخی
لغت نامه دهخدا