جدول جو
جدول جو

معنی سرمازده

سرمازده
(دَ / دِ)
که از سرما آفت دیده باشد:
سرمازدگان را به ماه بهمن
خفتانۀ خر خز و پرنیان است.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 72).
و سرمازده را اندکی... اندر شراب صافی حل کنند و بدهند نافع باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علاج چشمی که سرمازده باشد، کاه گندم اندر آب پزند و آن آب نیم گرم به چشم اندر چکانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
شب سرمازده ز گرمی ریخت
صندلی با ترنج می آمیخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا