درشت و ناسزا گفتن. دشنام گفتن: و این مهتران را که رنجه نیارستندی داشتن دشنام دادندی و سرد گفتندی و خیو بر رویشان انداختندی. (ترجمه تاریخ طبری). و دوستی با تو حرام کردم که تو به انجمن محمد شوی و چون او در انجمن نشسته باشد سرد گوی وخیو بر روی وی انداز. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). بدو گفت کای مهتر پرخرد ز تو سرد گفتن نه اندرخورد. فردوسی. از آن سرد گفتن دلش تنگ شد رخانش ز اندیشه بیرنگ شد. فردوسی