جدول جو
جدول جو

معنی سر رفتن

سر رفتن
(حِ بَ تَ)
از دست شدن سر. مردن. کشته شدن:
در ازل بود که پیمان محبت بستند
نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را.
سعدی.
گر سر برود فدای پایت
مرگ آمدنی است دیر یا زود.
سعدی.
، ریختن مایعی یا جوش آمدن از اطراف دیگ و جز آن. (یادداشت مؤلف).
- سر رفتن حوصله، دل تنگ آمدن. گرفته خاطر شدن.
- سر رفتن دل،دل گرفتن و تنگدل شدن. اندوهگین شدن.
- سر رفتن مدت، منقضی شدن وقت. به پایان رسیدن
لغت نامه دهخدا