از دست شدن سر. مردن. کشته شدن: در ازل بود که پیمان محبت بستند نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را. سعدی. گر سر برود فدای پایت مرگ آمدنی است دیر یا زود. سعدی. ، ریختن مایعی یا جوش آمدن از اطراف دیگ و جز آن. (یادداشت مؤلف). - سر رفتن حوصله، دل تنگ آمدن. گرفته خاطر شدن. - سر رفتن دل،دل گرفتن و تنگدل شدن. اندوهگین شدن. - سر رفتن مدت، منقضی شدن وقت. به پایان رسیدن