معنی سر اندرزدن سر اندرزدن (مِ لَ / ل گَ تَ) کنایه از پنهان شدن باشد از ترس و بیم. (برهان) (آنندراج) ، کنایه از سر در گریبان فروبردن. متفکر و متحیر بودن. (برهان). سر در گریبان بردن از حیرت و فکرت. (رشیدی) لغت نامه دهخدا