از اماجد شعراست. با اثیرالدین اخسیکتی معاصر بود و مهاجات فیمابین ایشان روی داده است. از جمله این رباعی را اثیرالدین بجهت وی فرموده: قلب تو ز نور معرفت عور چراست بینی تو بر روی تو چون کور چراست ابلیس اگر نیستی ای مردک زشت پس راست بگو چشم چپت کور چراست. (از مجمع الفصحا ج 1 ص 245). و در تاریخ جهانگشای جوینی قطعۀ ذیل از او در مرگ جغتای آمده است: روشنت گشت که این تیره جهان دام بلاست خبرت شد که جهان عشوه ده داد و دغاست قرچی و کیول و لشکر جراره چه سود چون اجل تاختن آورد و گرفت از چپ و راست آنکه در آب نمیرفت کسی از بیمش غرقۀ بحر فنا گشت که بس باپهناست. (تاریخ جهانگشا ج 1 ص 281)