سخن سرای. (آنندراج). به معنی سخن زن است که کنایه از شاعر و قصه خوان باشد. (برهان) : سخن سنج بی رنج اگر مرد لاف نبیند ز کردار او جز گزاف. فردوسی. مرکب شعر و هیون علم و ادب را طبع سخن سنج من عنان و مهار است. ناصرخسرو. آن سخن سنج جوانی که چو دو لب بگشاد خانه عقل دو صد کله ببندد ز درر. سنایی. خاصه کلیدی که در گنج راست زیر زبان مرد سخن سنج راست. نظامی. چنین در دفتر آورد آن سخن سنج که برد از اوستادی در سخن رنج. نظامی. ، مردم فهمیده و سخن دان. (برهان) : ز نیکو سخن به چه اندر جهان بنزد سخن سنج و فرخ مهان. فردوسی. کاتب و عالم و نقاد و سخن سنج وحسیب عاقل و شاعر و دراک و ادیب و هشیار. ناصرخسرو. جوابش داددانای سخن سنج که ای از بهر دانش داشته رنج. نظامی. نکوسیرتش دید و روشن قیاس سخن سنج و مقدار مردم شناس. سعدی. ، آنکه بر مرز سخن واقف است. نقاد