مخفف ستوه است بمعنی ملول و بتنگ آمده و عاجز شده. (از برهان) (از جهانگیری) (از شرفنامه) : فراوان ز هر گونه جستند کین نه این زآن سته شد نه نیز آن از این. فردوسی. کیست آنکس که سر از طاعت تو باز کشد که نه چون ایلک آید سته و چون چیپال. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 216). سته بود دشمن ز جنگ و ستیز گرفتند هم در دل شب گریز. اسدی. زین روی که دیدنش مرا بودی کیش سیر و ستهم چو آمدم پیری پیش. جوهری مستوفی