تشکر. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). شکر. شکران. (تاج المصادر بیهقی). شکر. شکور. (ترجمان القرآن). شکران. (دهار) : و بگویم که از ایشان کسی بود که خدای عز و جل را سپاسداری کرد. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). پس گروهی ناسپاسی کردند و گروهی سپاسداری کردند. (ترجمه طبری بلعمی). خدای را عزوجل سپاسداری کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 67). خدای را سپاسداری کرد و آنجا مقام گرفت. (مجمل التواریخ و القصص). بر هلاکش سپاسداری کرد کار از آن پس به استواری کرد. نظامی