کم وزن شدن. سبک گردیدن، خوار و خفیف شدن. خفیف گشتن. خفوف. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (تاج المصادر). تخافف. توقان. توق. (منتهی الارب) : شربتی دیگر بدو دادند در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول کردن آمد و شکوه پادشاه در چشمش سبک شد. (نوروزنامه). - سبک شدن دل، کم شدن اندوه. زدوده شدن غم و غصه: همی دیر شد سوده آن بستگی سبک شد دل بسته زآهستگی. فردوسی. - سبک شدن عنان، شتاب کردن. سخت راندن اسب را: گران شد رکاب و سبک شد عنان بچشم اندر آورد رخش و سنان. فردوسی. رجوع به سبک عنان شود