کنایه از فلک. (آنندراج). یا صفت فلک و آسمان و گردون باشد: پیش رخش تو سبز خنگ فلک لنگ و سکسک بود بسان کلیج. عسجدی. صاحب عادل جمال الدین محمد کآورد سبز خنگ آسمان را حکم او در زیر ران. (از ترجمه محاسن اصفهان ص 58). مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون تا او بسر درآید بر رخش پا بگردان. حافظ. ، اشهب اخضر... (مهذب الاسماء). اشهب. (نوعی از رنگ اسب) (اسب، مادیان) : فلک بر سبز خنگی تندخیز است ز راهش عقل را جای گریز است. نظامی