معنی سایه فکندن
- سایه فکندن (بَ کَ دَ)
- پرتو افکندن:
می بر ساعدش از ساتگنی سایه فکند
گفتی از لاله پشیزستی بر ماهی شیم.
معروفی بلخی.
هر کجا طلعت خورشیدرخی سایه فکند
بیدلی خسته کمربستۀ جوزا برخاست.
سعدی.
، عنایت و توجه داشتن:
چون همایم سایه ای بر سر فکن
تا در اقبالت شوم نیک اختری.
سعدی (طیبات)
