جدول جو
جدول جو

معنی ساز دادن

ساز دادن
(چِ کَ دَ)
ساز بستن. ساز زدن. ساز پرداختن. ساز نواختن. (مجموعۀ مترادفات) :
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ تر
چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده.
صائب (از مترادفات).
، ساختن. آماده کردن: و حمامی نیکو در جنب خانه ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و ده دکان از یمین و یسار او ساز داد. (تاریخ جدید یزد) ، پرداختن. ابداع:
بهر نکته که خسروساز میداد
جوابش هم به نکته بازمیداد.
نظامی (خسرو و شیرین).
، آراستن:
سخن را به آهنگ شان ساز داد
جواب سزاوارشان باز داد.
نظامی.
، ساز دادن کاری را، راه انداختن. روبراه کردن. سامان دادن:
که یزدان من یوسفم بازداد
همه کارهای مرا ساز داد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
در حلقۀ خاصان مکش، این عام کالانعام را.
همام تبریزی
لغت نامه دهخدا