زنگ و درا و جلاجل و زنگوله. (برهان). زنگله. (جهانگیری). زنگله و زنگوله. زنگ شاطران. (فرهنگ رشیدی). زنگ. (شرفنامۀ منیری). زنگوله و زکوله. بمعنی زنگ. (از انجمن آرا). زنگر. زنگول. زنگوله. زنگ. درای. جلاجل. زنگله. (فرهنگ فارسی معین). جرس و درای و زنگ و جلاجل. (ناظم الاطباء) : کاسمان را به حکم هارونیش ز اختران زنگل روان بستند. خاقانی. دید که در لشکرش قیصر هارون شده ست زان کله زهره ساخت زنگل هارون فلک. خاقانی. قاصد بخت اوست ماه و نجوم زنگل قاصد روانۀ اوست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 841). - زنگل نباش، این ترکیب در دو بیت زیر از خاقانی آمده ولی مناسبت انتساب زنگل به نباش معلوم نشد. و در حاشیۀ دیوان خاقانی چ هند ذیل شاهد اول چنین آمده: نباشان زنگوله می بستند تا مردم گمان کنند که دیو است در گورستان بکار مشغول است. و ظاهراًاین تعریف بر اساسی نیست: به چارپارۀ زنگی بباد هرزۀ دزد به بانگ زنگل نباش و کم کم نقاب. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 56). در فلک صوت جرس زنگل نباشان است که خروشیدنش از دخمۀدارا شنوند. خاقانی (دیوان ایضاً ص 104). ، مقامی است از دوازده مقام موسیقی. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). نوایی است از موسیقی. (از ناظم الاطباء)