جدول جو
جدول جو

معنی زمعات

زمعات
(زَ مَ)
جمع واژۀ زمعه. (ناظم الاطباء) ، در ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران در ذیل ’زمعات بلاد’ آرد: یعنی زوائد و فضول بلاد بود به این معنی که خود تبعها (کذا) جایی نبود، بلکه مانند زمعه که زائدۀ پشت سم گوسفنداست تابع و متعلق بلدی و جای پی بر جای دیگر بوده است: و بوقت نهضت فرموده بود تا از بهر مسجد جامع به غزنه عرصه ای اختیار کنند، چه جامع قدیم بروفق روزگار سابق و قدر خفت مردم بنیاد کرده بودند به وقتی که غزنه از زمعات بلاد بود و از بلاد معمور و دیار مشهور دوردست افتاده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 420) ، دزی در ذیل قوامیس عرب ’زمعه’ و ’زمعات الاریاح’ را گردبادها معنی کرده است. رجوع به دزی ج 1 ص 603 شود
لغت نامه دهخدا