دوایی است خوشبوی، مقوی و مفرح دل باشد و آنرا به فارسی سروترکستانی و به عربی رجل الجراد گویند چه شباهتی به پای ملخ دارد. (برهان). گیاهی خوشبوی و رجل الجراد. (ناظم الاطباء). گیاهی است خوشبوی شبیه ترنج و آن را رجل الجراد هم گویند چه شباهتی به پای ملخ دارد و به فارسی سرو ترکستانی. ملطف و به غایت مفرح و با قوت قابضه و مقوی معده و جگر و جهت اسهال و تقویت هضم و رفعسردی مثانه و دفع سموم نافع. (آنندراج) (از منتهی الارب). نام دوائی که برگ درختی باشد. (غیاث اللغات). سرخدار. (حاشیۀ برهان چ معین). سرو ترکستانی. رجل الجراد. سرخدار. داروئی است و در ذخیرۀ خوارزمشاهی مکرر آمده است. گیاهی است خوشبو. (از یادداشتهای بخطمرحوم دهخدا). سرخدار سرو ترکستانی. رجل الجراد. (فرهنگ فارسی معین). برگ نباتی است از برگ صعتر عریض تر و مایل به زردی و خوشبوی شبیه ببوی ترنج و گلش زرد ونباتش کمتر از زرعی و ساقش تا چهار سال باقی میماندو منبتش جبال فارس و او را سرو ترکستانی نامند... (تحفۀ حکیم مؤمن). دزی در ذیل قوامیس عرب آرد:... رجل الغراب و رجل الجراد و اربانه هم گویند... و آن نوعی از سرو ترکستانی است... از گیاهی سخن می گوید که آنرا ’زرنب ملخی’ نامند و دارای رایحۀ مطبوع با ریشه های بلند و سفید و برگهایش تقریباً شبیه گشنیز است... که در مقابل درد شانه آنرا بکار برند. (از دزی ج 1 ص 589) : المس مس ارنب و الریح، ریح زرنب فانما انت و فوک الاشنب کانما ذر علیه زرنب... ؟ (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن، اختیارات بدیعی، فهرست مخزن الادویه، ترجمه ضریر انطاکی ص 181، گیاه شناسی ثابتی، لکلرک ج 2 ص 202، دزی ج 1 ص 589 و زرنباد شود، نوعی از خوشبوی. (آنندراج). نوعی از بوی خوش. (ناظم الاطباء). نوعی از طیب. نوعی از عطر. نوعی است از خوشبوی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، زعفران، پشکل جانور دشتی، فرج زن یا فرج بزرگ یا ظاهر فرج یا گوشت پاره پس تندی فرج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)