صاحب قاموس آنرا به چهار وزن یاد کند از عربی زرافه... و از این زبان وارد فرانسوی و انگلیسی و آلمانی شده. نوعی از پستانداران نشخوارکننده آفریقا با قدی بسیار بلند. (حاشیۀ برهان چ معین). پستانداری است از راستۀ نشخوارکنندگان که فقط شامل یک نوع است. این جانور بداشتن گردنی طویل و قوی و برافراشته مشخص است و بالای پیشانیش یک زوج شاخ پشم آلود وجود دارد. زمینۀ بدن حیوان، صورتی رنگ و زمینۀ شکمش سفید است، ولی سراسر بدنش را لکه های کوچک و بزرگ قهوه ای پوشانده و دمش کوتاه و قوی است. بعلت گردن دراز و دستهای بلند قدش به ارتفاع متجاوز از 6 متر میرسد و به این جهت استفاده از برگ درختان بعنوان تغذیه بر وی آسان است. اشترگاوپلنگ. شترگاوپلنگ. در عربی این کلمه زرافه، زرافّه و زرافّه تلفظ می شود. (فرهنگ فارسی معین) : و زرافه که او را اشترگاوپلنگ گویند. (التفهیم بیرونی) : زرافه چهل گردن افراشته همه تن چو دیبای بنگاشته. اسدی (گرشاسبنامه). غژغاودم، گوزن سرین و غزال چشم پیل زرافه گردن و گور هیون بدن. لامعی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420). و بر راه سیراف جز چرم زرافه و اسبابی که پارسیان را بکار آید نیاوردند و از این سبب خراب شد. (فارسنامه ابن البلخی). مرصع بسی تیغ گوهرنگار نمطهای زرافۀ آبدار. نظامی. ز بر گستوانهای گوهرنگار همان چرم زرافۀ آبدار. نظامی. شه از شرم آن ماهی چون نهنگ چوزرافه از رنگ می شد به رنگ. نظامی. رجوع به زراف و زرافه و صبح الاعشی ج 2 ص 38 شود