کنایه از صرف کردن زر. (آنندراج) (بهار عجم) : زین اساسی نهی فراخ نه تنگ زرزنی در عمارت گل سنگ. امیرخسرو (از آنندراج). ، در دو بیت زیر ظاهراً بمعنی زردرنگ شدن، به زردی زدن آمده است: روی و چشمی دارم اندر مهر او کاین گهر می ریزد آن زر می زند. سعدی. چشم و رویم میدهد از حلقۀ گوشش خبر این یکی در می چکاند و آن دگر زر می زند. جمال الدین سلمان (از آنندراج). رجوع به زر شود
بریدن سر گردن زدن، ناگاه به محلی وارد شدن، سر بر آوردن گیاه از خاک، طلوع کردن آفتاب، رسیدگی کردن وارسی کردن، باز دید کردن کسی یا محلی، رفتن و خبر گرفتن از کسی