نواختن سازهایی که با مضراب و شکافه نواخته میشوند. مضراب با تار آشنا ساختن. ساز زدن: ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدر در صدر بهشت از ره داود رهی کو. سنائی. رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه نیست زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین. خاقانی. زدم زخمه ای چند زنگی فریب برون بردم از جان زنگی شکیب. نظامی. رجوع به زخمه ساختن، زخمه راندن و زخمه ریختن شود