دم سرد و یا ناله بر آوردن. و زحار و زحاره بمعنی زحیر است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دم زدن زن هنگام زاییدن با ناله و پریشانی، یا برآوردن این زن آوازی شبیه ناله ازروی درد. و این معنی اخیر مشهورتر است. زحاره و زحار نیز بدین معنی آید. (از اقرب الموارد) (از محیط). نفس سرد و سخت برآوردن. (منتخب اللغات). نفس کشیدن همراه ناله بهنگام انجام دادن کاری یا هنگام روبرو شدن با سختی و دشواری. (از لسان العرب) (از متن اللغه). بسختی نفس کشیدن. (کنزاللغه) (از کشف اللغات) (از تاج المصادر بیهقی) (از کازیمیرسکی). نفسی که بنالش باشد. (منتخب اللغات) ، نالیدن. (از کشف اللغات) (از کازیمیرسکی). بیرون دادن آوازی آمیخته با ناله. (از متن اللغه) (از لسان العرب) : چند سیلی بر سرش زد، گفت گیر در کشید از بیم سیلی، آن زحیر. مولوی. رجوع به زحیر درکشیدن شود. ، آه عمیق کشیدن. (از کازیمیرسکی) ، زاییدن: ’زحرت به امه’، یعنی او را زایید. و مصدر دیگر این باب زحار و زحاره است. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزحیر شود، گران آمدن سؤال (چیزی خواستن) بر بخیل. و هم بدین معنی است، زحار و زحاره. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، دچار بیماری زحیر شدن. (از محیط المحیط) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از متن اللغه). و بدین معنی است زحاره و زحار. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زخمی ساختن کسی با نیزه. نیزه زدن کسی را. و بدین معنی است، زحار و زحاره. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)