معنی زحل - لغت نامه دهخدا
معنی زحل
- زحل
(زُ حَ) - ارزیز سیاه، بلغت اکسیریان. (از منتهی الارب) (آنندراج). در اصطلاح کیمیاگران کنایه از اسرب است. (از مفاتیح العلوم). رصاص. (مقدمه الادب زمخشری چ لایپزیک ص 181). به اصطلاح کیمیا سرب را گویند. (ناظم الاطباء) : سرب زحل راست. و از آنکه سرب زحل راست... و مس زهره را، آنها بهم آمیخته شوند. (نزهت نامۀ علائی).
- عصیر ازحل، محلول خنثای استات سرب را نامند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا