لشکر رونده بسوی دشمن و جهاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لشکری است که میروند بسوی دشمن. (ترجمه قاموس) (از اساس البلاغه). لشکری را که بسوی دشمن رود زحف خوانند و از مصدر ارادۀ اسم کنند، از آنرو که حرکت سنگین و آهستۀ لشکر گران بخزیدن خزندگان ماند. جمع واژۀ زحف، زحوف آید. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). گویند: بنوفلان صاروا زحفاً، یعنی فرزندان او خود لشکری شده اند که با دشمن روبرو میگردند. (از محیطالمحیط) ، لشکر گران. (منتهی الارب) (آنندراج). گروهی که بیکبار پیش دشمن روند. ج، زحوف. (مهذب الاسماء). سپاه انبوه که بیکبار سوی دشمن شوند. (دهار). لشکر که بسنگینی و انبوهی بسوی دشمن رود. و ابن قوطیه گوید، یک تن (جنگنده) را زحف نگویند. (از متن اللغه). لشکر که بیکباره بردشمن حمله کنند. (از تاج العروس) (از لسان العرب). ابن درید گوید: تثنیۀ آن زحفان است. گویند: التقی الزحفان، یعنی دو لشکر با هم روبرو شدند. (از جمهرۀ ابن درید ج 2 ص 148) ، (بمجاز) جماعت ملخ را به تشبیه زحف خوانند. (از تاج العروس). زحف بمعنی جماعت ملخ بکار رفته است، شاعر گوید: قد خفت ان یحدرنا للمصرین زحف من الخیفان بعد الزحفین. (از لسان العرب). دسته ای از ملخ را بمجاز زحف خوانند، و چون عده ملخ کمتر بود، آنرا رجل گویند. (از متن اللغه)