جدول جو
جدول جو

معنی زجو

زجو
(تَ دُ)
راندن و دفع کردن. (از منتهی الارب). راندن به مدارا و نرمی. (از المعجم الوسیط) (از اقرب الموارد) ، سوق دادن. (از اقرب الموارد). سوق دادن و راندن. (از المعجم الوسیط) ، تحریک کردن کسی را. تحریض. (از اقرب الموارد) ، روان گردیدن کار و آسان و درست شدن. بهمین معنی است زجاء و زجوّ. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). و رجوع به زجاء و زجو شود، رواج یافتن. (از المعجم الوسیط) ، منقطع شدن خندۀ کسی و بهمین معنی است زجاء و زجوّ. (از اقرب الموارد). رجوع به زجاء و زجو شود، زجو و زجوّ و زجاء، بآسانی گرد آمدن خراج. (از اقرب الموارد) رجوع به زجاء و زجوّ شود
لغت نامه دهخدا