معنی زبونی کشیدن زبونی کشیدن (چَ اُ دَ) زبون شدن. (آنندراج). تحمل خواری. خفت کشیدن. تن به زبونی دادن: بدین خوبی چنین درمانده چونی چرا چندین کشی آخر زبونی. جامی. رجوع به زبون، زبونی، زبون شدن و زبونی کردن شود لغت نامه دهخدا