جدول جو
جدول جو

معنی زبان ور

زبان ور
(زَ وَ)
کنایه از سخن گو. سخنور. مقابل بی زبان:
نای است بی زبان بلبش جان فرودمند
بربط زبان ور است عذاب از جهان کشد.
خاقانی.
ور کعبه چو من شدی زبان ور
وصف تو بدی بیان کعبه.
خاقانی.
، فصیح. (آنندراج) (بهار عجم) :
یکی گفت بر پایۀ دسترس
زبان ورتر از تازیان نیست کس.
نظامی.
، شاعر (آنندراج) :
لب خود را نگشادم چو زبان ور نشدم
منفعل ساخته ام فارسی و تازی را.
ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج و بهار عجم)
لغت نامه دهخدا