خاموش گشتن. زبان در کام دزدیدن. (ناظم الاطباء). از سخن خودداری کردن: نظامی این چه اسرار است کز خاطر برون کردی حدیثش بیزبان باشد، زبان درکش زبان درکش. نظامی. فی الجمله زبان از مکالمۀ او درکشیدن قوت نداشتم. (گلستان). که فردا چو پیک اجل دررسد بحکم ضرورت زبان درکشی. سعدی (گلستان). زبان در کش ار عقل داری و هوش چو سعدی سخن گوی ور نه خموش. (بوستان)