جدول جو
جدول جو

معنی زبان دراز کردن

زبان دراز کردن
(رَ / رِ بَ اَ تَ)
بدزبانی کردن. عیب گویی. غیبت. شکایت: و با اینهمه، زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334).
خصمان در طعنه بازکردند
در هر دو زبان دراز کردند.
نظامی.
یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد. (گلستان)
لغت نامه دهخدا