زبان برنگردیدن از چیزی، جز آن چیز بر زبان نیامدن. جز آن نیارستن سخنی گفت: چو کوشیدم که حال خود بگویم زبانم برنگردید از نیوشه. شاکربخاری. - زبان برنگردیدن به چیزی، سخنی را نگفتن. از گفتن آن چیز خودداری کردن: زبان را مگر دان بگرد دروغ چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ زبانت خرد باد و دستور شرم سخن گفتنت چرب و آواز نرم. فردوسی. زبانم ار بنگردد بهربیان گردد بیان حکمت سست و زبان دانش لال. مسعودسعد