درویشی است که سلطان محمود غزنوی بنزد او رفت و در نتیجۀ ملاقات و گفتگو با او از نبرد با ابوعلی سیمجور منصرف گشت. خوندمیر بنقل از روضه الصفا آرد: در آن زمان که سلطان محمود متوجه دفع ابوعلی سیمجور بود در یکی از منازل شنود که در این نواحی درویشی است بصفت زهد و عبادت موصوف و به اظهار کرامت و خوارق عادات معروف و او را زاهد آهوپوش میگویند و چون سلطان نسبت به درویشان و گوشه نشینان ارادت بی نهایت داشت میل ملاقات زاهد نمود و با حسنک میکال که منکر آن طایفه بود گفت هرچند میدانم که ترا بصوفیه و ارباب ریاضت الفتی نیست میخواهم که در زیارت زاهد آهوپوش با من موافقت کنی. حسنک انگشت قبول بر دیده نهاد. سلطان به نیاز تمام با زاهد ملاقات نمود... و از استماع سخنان تصوف آمیز وی عقیدۀ سلطان نسبت بدو زاید شده گفت از نقد و جنس هرچه مطلوب خدام باشدخازنان تسلیم نمایند زاهد دست در هوا برده مشتی زر مسکوک بر کف سلطان نهاده گفت هر که از خزانۀ غیب امثال این نقود تواند گرفت بمال مخلوق چه احتیاج داشته باشد محمود آن معنی را حمل بر کرامت کرده سکجات را بدست حسنک میکال داد... حسنک دید همه مسکوک بسکۀ ابوعلی سیمجور است و چون از نزد زاهد بیرون آمدند... گفت مناسب نمی بینم شما بحرب کسی روید که در غیب سکه بنام او میزنند. (حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 387-388)