مخفف از پی. از عقب. پس از. بدنبال. در عقب. برای. بجهت. ازبهر: بر همه شاهان ز پی این جمال قرعه زدم نام تو آمد بفال. نظامی. مرغی که تاکنون ز پی دانه مست بود درسوخت دانه را و پریدن گرفت باز. مولوی. بخاوران زپی چاشت خوان زر گستر بباختر ز پی شام همچنان برسان. سلمان ساوجی. ملک دنیا ز پی طاعت دادار گزید طالب گنج بیاید که به ویران گذرد. قاآنی