کنایه از مقاومت کردن. آرام نگرفتن. قرار نگرفتن. به کار خود ادامه دادن و درنگ نکردن. به زانو درنیامدن. کاری را یکسره تا نیل به هدف تعقیب کردن. پیوسته کوشیدن (در راه مقصودی و کاری). دست از کار نکشیدن: اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی چه فتنه ها که بخیزد میان اهل نشست. سعدی. چون شمع وجود من شب تا بسحر خود را میسوخت و پروانه تا روز ز پا ننشست. حافظ