جدول جو
جدول جو

معنی ریش شدن

ریش شدن
(کَ / کِ دَ)
مجروح شدن. زخم شدن. (یادداشت مؤلف). انعقار. (تاج المصادر بیهقی). قرح. (از تاج المصادر بیهقی) (دهار). اعتقار: انعقار، پشت ریش شدن ستور. (منتهی الارب) : ایوب همچنان به عبادت مشغول شد و آن دردها زیاد شد از فرق تا قدم همه ریش شد. (قصص الانبیاء ص 138). به قضا سه اسب خداوندم در زیر من ریش شده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 199).
خدایا دلم خون شد و دیده ریش
که می بینم انعامت از گفت بیش.
سعدی (بوستان چ دکتر یوسفی ص 174).
ز پنجه درم پنج اگر کم شود
دلت ریش سرپنجۀ غم شود.
سعدی (بوستان).
، جدا شدن تارهای جامه از یکدیگر. بیرون شدن تارهایی از جامه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا