روشن گرداندن. تنویر. (دهار). نورانی ساختن. تابان کردن. ازهار. درخشان و رخشان ساختن. (از یادداشت مؤلف) : آفتابی بدان روشنایی که به نوزده درجۀ سعادت رسیده بود جهان را روشن گردانید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 385). دستهای راست دادند... در حالتی که روشن گردانیده بود خدای تعالی بصیرتهای ایشان را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312) ، جلا دادن. صیقل زدن. روشن کردن: ذوالقرنین بفرمود تا آن سوزن در جایی بمالیدند تا سیاه شد باز پیش رسول فرستاد رسول آن را روشن گردانید. (قصص الانبیاء ص 194). آنگاه سامری آمد و گوساله رابیرون آورد و روشن گردانید. (قصص الانبیاء ص 113). - روشن گردانیدن آواز، صافی کردن آن. صاف کردن آن: طعامها که آواز را روشن و صافی گرداند باقلی است و مویز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به روشن کردن شود