وقت گذراندن. گذراندن روزگار. عمر صرف کردن: این شهر را سخت دوست داشتی که آنجا روزگاری بخوشی گذاشته بود. (تاریخ بیهقی). در بیم و هراس روزگار گذاشتیم. (کلیله و دمنه). ماهیخواری... روزگار درخصب و نعمت میگذاشت. (کلیله و دمنه). شنزبه... در خصب و نعمت روزگار میگذاشت. (کلیله و دمنه). اگر در حیرت روزگار گذارم فرصت فائت گردد. (کلیله و دمنه)